خاطرات مصطفی قربانی قلعه میری

خاطرات
خاطرات مصطفی قربانی قلعه میری

من مصطفی قربانی قلعه میری سعی می کنم در این وبلاگ خاطرات خود و خاطرات پدرم و دوستان رو به رشته تحریر درآورم
امیدوارم با عنایت خداوند متعال بتوانم مطالب زیبایی برای خوانندگان محترم بنویسم.

شعر

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۳۲ ب.ظ
  • اشعار قیصر امین پور

  • شعر گاه نمی شود که نمی شود از قیصر امین پور

    گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
    گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
    گاهی بساط عیش خودش جور میشود
    گاهی دگر تهیه بدستور میشود
    گه جور میشود خود آن بی مقدمه
    گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
    گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
    گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
    گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
    گاهی تمام شهر گدای تو میشود
    گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
    گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
    گاهی تمام آبی این آسمان ما
    یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
    گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
    از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
    گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
    گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
    کاری ندارم کجایی چه میکنی
    بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۰۶
مصطفی قربانی قلعه میری

قیصر امین‌پور شعر زیبا

نظرات  (۱)

۱۶ دی ۹۹ ، ۱۹:۱۷ زهرا قربانی

واقعا زیباست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی